یک روز پس از آنکه ملت با خبر وحشتناک صدور حکم مرگ برای یک مرد و زن توسط جرگهای در بلوچستان به خاطر ازدواج با رضایت خود، تکان خورد، یادآوری دردناک دیگری از خشونتهای ریشهدار ظاهر شد. اینبار، یک طلبه نوجوان در مدرسه دینی در سوات توسط استاد خود تا حد مرگ مورد ضربوشتم قرار گرفت. این دو مورد، با وجود ظاهر متفاوتشان، ریشههای مشترکی دارند: افراطگرایی مذهبی، محافظهکاری فرهنگی، و ساختارهای قدرت سلسلهمراتبی که عمیقاً خشونتبار و سرکوبگر هستند.
در پاکستان قوانینی علیه کار کودک، تنبیه بدنی، و سوءاستفاده جنسی از کودکان وجود دارد. با این حال، در مناطق دورافتاده، بسیاری از مدارس دینی خارج از نظارت دولت فعالیت میکنند. در این مؤسسات، تنبیه بدنی توسط معلمان پدیدهای نادر نیست؛ آنچنان گسترده است که اغلب به عنوان بخشی از روش آموزشی پذیرفته شده است. از آن بدتر، گزارشهای مکرری از انواع سوءاستفادههای جسمی، روحی، و گاه جنسی وجود دارد که در پوشش اقتدار مذهبی صورت میگیرند.
در قلب این بحران، باور خطرناکی نهفته است: اینکه افراد دارای موقعیت مذهبی یا پدرسالارانه فراتر از انتقاد هستند و خشونت را میتوان به نام انضباط یا سنت توجیه کرد. این احساس مصونیت، با تفاسیر افراطی از دین تقویت میشود که از پاسخگویی عاملان جلوگیری میکند.
در مورد سوات، جای تحسین دارد که پلیس منطقه سریع وارد عمل شد—مدرسه را پلمب کرد، دانشآموزان را به خانه فرستاد و کارکنان را بر اساس قانون حمایت از کودکان بازداشت کرد. اما عدالت نباید به بازداشت ختم شود. این پرونده باید نقطه عطفی باشد. دولت باید با مجازات نمونهوار، نه تنها برای احقاق حق قربانی جوان، بلکه برای نشان دادن اینکه چنین سوءاستفادههایی دیگر تحت نام دین یا سنت تحمل نخواهند شد، گامی قاطع بردارد.
تنها با اقدامات قاطع، آشکار، و مداوم است که پاکستان میتواند ساختارهای خشونت و مصونیت را که باعث تکرار این فجایع میشوند، فرو بریزد.
نظر شما